داستان درباره دو زن جوان به نام‌های زوئه و ولتا است که برای تحصیل به پریشتینا می‌روند. آن‌ها در آنجا با کشوری روبرو می‌شوند که در آستانه استقلال، با مشکلات اجتماعی و سیاسی زیادی دست و پنجه نرم می‌کند و در حال جستجوی هویت خود است.

مارکوی تنها و کوچک در سفرش در دنیای تاریکی که به دلیل ویروسی مرگبار تقریباً نابود شده، تمام چیزهایی که برایش عزیز بودند را از دست می‌دهد. اما یک رویا به او دلگرمی می‌دهد تا به حرکتش ادامه دهد: یافتن پری جادویی از کتاب تصویر قدیمی‌اش که ممکن است مادر نداشته‌اش باشد.

نبش قبر یک گور دسته جمعی در یک روستا باعث می شود رازهایی از گذشته همراه با اجساد آشکار شود.

وقتی دو دختر نوجوان ناچار می شوند با عواقب وحشتناک رفتارهای خود روبرو شوند. دوستی شان به ورطه آزمون کشیده می شود.

زنی که همسرش را در جنگ کوزوو از دست داده تلاش دارد تا با ایجاد یک کسب و کار خانگی، زندگی خود و فرزندانش را تامین کند. اما ادامه مسیر برای او در یک جامعه مردسالار بسیار سخت است و...

چند سال پس از سقوط دیوار برلین، مردی سیگار فروش پسرش را در کوزوو رها کرده و برای یک زندگی بهتر به آلمان سفر میکند. اما آن پسر با سرسختی تمام به آلمان میرود تا پدرش را پیدا کند...

"هانا" که به مدت 14 سال در کوه های آلبانی بعنوان یک مرد زندگی میکرد، به ایتالیا نزد خواهرش که چندسال از او خبری نداشت می رود تا دوباره با هم ارتباط برقرار کنند و "هانا" نیز دوباره هویتش جنسی اش را به دست آورد...